ماجرای دکتر رفتن آنا خانمی
امروز شنبه ست و هفتم آبان ماه و در ادامه پست قبلی که برات نوشتم قرار شد بریم دکتر ؛ ساعت یک ربع شش وقت دکتر داشتیم و ساعت 5:15 آژانس اومد و رفتیم پایین، بارون همچنان میبارید و کلی ترافیک بود راننده آژانس از ما خواست که سر راه یه بسته رو جایی تحویل بده و زشت میشد که بگم نه بنابراین قبول کردم تقریبا ده دقیقه به شش بود که رسیدیم مطب و از آنجایی که دکتر فامیل بابایی جونه و منشی هم این مطلب رو میدونه کلی شمارو تحویل گرفت و باهات حرف زد اما یکم که گذشت حوصله ت سررفت و گفتی بریم بیرون ولی آخه مامانی جون ما باید میرفتیم پیش آقای دکتر . بعد از اینکه یه گشتی تو اتاق انتظار زدی یه جای قشنگ رو پیدا کردی مثل اینکه جدیدا آقای دکتر یه قسمت از مطبش رو اخت...
نویسنده :
مامان متین
1:04